تبت يا ذا الجلال و الا کرام

شاعر : خواجوي کرماني

من جميع الذنوب و اثامتبت يا ذا الجلال و الا کرام
ذات پاکت بري ز کو و کداماي صفاتت برون ز چون و چرا
رازق روزي سوام و هوامقاضي حاجت وحوش و طيور
نقش پرداز نطفه در ارحامگوهر آراي قطره در اصداف
آتش انگيز خنجر بهرامپرچم آويز طاسک خورشيد
جم سيمين سرير زرين جامخاکبوس بساط فرمانت
بر رخ صبح چين گيسوي شامبست مشاطگان قدرت تو
شرف طاق تابخانه‌ي بامکرده استاد صنعت از ياقوت
باغ مينو و راغ مينا فاميافته از تو نضرت و خضرت
بر درش بنده‌ي منيرش نامبدر مشعل فروز آينه دار
کار او بي‌نسيم لطفت خامعنبر هندي آنکه خادم تست
از حيا در عرق فتاده غمامپيش موج محيط احسانت
صبح زرين کلاه سيم اندامکاسه گردان بزم تقديرت
شام زنگي نهاد خون آشامهندوي بارگاه ابداعت
گل بستان فروز ذکرت کامعندليب زبان گويا را
بگسلد مشرقي مهر زمامگر کند ياد صدمه‌ي قهرت
نرسد خاصه عام کالانعامدرک خاصان بکنه انعامت
مگذارش بدام دل مادامجان خواجو که مرغ گلشن تست
باز گيرش ز دست دانه و دامطمع دانه‌اش بدام افکند
صرف کردم ليالي و اياممن که بر ياد زلف و روي بتان
ساخته در شرابخانه مقامبوده با باده‌ي مغانه مقيم
ريخته آب رخ بشرب مدامزده راه خرد بنغمه‌ي چنگ
باز گشتم بدرگهت ناکامنفس خود کامم ار ز راه ببرد
سجده‌ي سهو تا بروز قيامچون خطا کرده‌ام کنم هر دم
تبت يا ذوالجلال و الاکرامگويمت بالعشي والابکار